-
چقدر سخته
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 20:16
چقدر سخته سیاه پوش کسی بشی که مرگشو باور نداری...
-
بدون شرح ... از دیگران
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 15:55
برای نبودن که . . . همیشه لازم نیستــــــــــ راه دوری رفته باشی میتوانی همین جا پشت تمـــــــــام ِ بغضهایت ، گم شده باشی این روزها خوبم ، کار میکنم ، شعر میخوانم قصه می نویسم و گـــــــــــاهی دلم که برایتــــــــــــ . . . تنگ میشود تمام خیابانها را ، با یادتـــــــــــ . . . پیاده میروم پیچک مے شـــوم وحشـــے مے...
-
اما من فقط خاطراتم را نوشته ام!!!
جمعه 30 دیماه سال 1390 21:58
به من مجوز چاپ نمیدهند ... میگویند داستانی که نوشته ای قابل باور نیست!!!! اما من فقط خاطراتم را نوشته ام!!!
-
نسل سوخته...
جمعه 30 دیماه سال 1390 11:31
ما نسل بوسه های خیابانی هستیم ، نسل خوابیدن با اس ام اس ، نسل درد و دل با غریبه های مجازی ، نسل لایک و پوک از روی قرض ، نسل کادو های یواشکی ، نسل پول ماهانه ی وی پی ان ، نسل هل توی مترو ، نسل " شینیون " زیر روسری ،نسل " copy , paste " ، نسل عکسای لختی در ساحل دوبی ، نسل جمله های کوروش و دکتر شریعتی...
-
بدون شرح ... از دیگران
پنجشنبه 29 دیماه سال 1390 03:48
چـه اشـتـبـاه بـزرگـیسـت ؛ تلخ کردن زندگی خود بـرای کـسـی کـه : در دوری مـا شـیـریـن تـریـن لـحـظـات زنـدگی اش را سپری مـی کـنـد ... !! دوست داشتن همیشه گـــفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــریبه ! این درد مشترک من و توست که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکد یگــرنگــــاه کنیم من به هر تحقیری که شدم با صدای...
-
چه دنیای عجیبیه...
یکشنبه 25 دیماه سال 1390 18:12
دنیا را بغل گرفتیم گفتند امن است هیچ کاری با ما ندارد خوابمان برد بیدار شدیم دیدیم آبستن تمام دردهایش شده ایم حسین پناهی
-
فاصله ها...
شنبه 24 دیماه سال 1390 11:29
فاصله ها را که وجب میکنـــــــــــــم دستانم کم می اورند حساب روز های نبودنت از دستم خارج شده رفیــــــــــــق دستانت را قرض میدهی برای وجب کردن جای خالیش؟؟؟؟ در زندگی برای هر آدمی از یک روز از یک جا از یک نفر به بعد ... دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست! نه روزها، نه رنگ ها، نه خیابانها همه چیز میشود: "دلتنگی!
-
دلم کنار نمی آید...
جمعه 23 دیماه سال 1390 15:21
دارم با نبودنت کنار می آیم فقط با بودنت کنارش دلم کنار نمی آید...
-
می شود دوست نداشت ...
جمعه 16 دیماه سال 1390 14:50
می شود دوستت نداشتــــــــــــــــــــــــ ! لجم هم که بگیرد از دستـــــــــــــــــــت نهایتـــــــــــــش این است که دفتر چه ی خاطراتـــــــــــــــــــــــــــم پر از فحش های عاشقانه می شود… گوشت را بیاور جلو هیس...! نگذار کسی بفهمد که قرار است مهم ترین راز زندگی ام را به تو بگویم نگذار کسی بفهمد "دوستت...
-
تو...
جمعه 16 دیماه سال 1390 13:53
تو حرف مرا درد مرا می فهمی طعم تلخ تنهایی را چشیده ای آدم برفی! تمام تنهایی هایت مال من!! فقط چند روز دیگر پیشم بمان..
-
حسرت ...
پنجشنبه 8 دیماه سال 1390 19:43
حسرت یعنی رو به رویم نشسته ای و باز خیســـــی چشمـــانم را آن دستمال خشک بی احساس پاک کند حسرت یعنی شانه هایت دوش به دوشم باشد اما نتوانم از دلتنگی به آن پناه ببرم حسرت یعنی تـــو که در عین بودنت داشتنت را آرزو می کنم...
-
حرف زدن را هم ترک کرده ام!
پنجشنبه 8 دیماه سال 1390 19:19
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA با تک تک سلول های تنم دلم تنهایی می خواهد! دلم می خواهد تمام آدم هایی که می شناسمشان یکهو برای همیشه نباشند دیگر! دلم می خواهد خوبی های همه شان جمع شود در یک آدم جدید و بعد از یک تنهایی طولانی سر از زندگی ام در آورد. دلم می خواهد سال ها نباشم، بروم یک جایی و سال ها بعد...
-
رفتار من عادی است ...
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1390 23:52
رفتار من عادی است اما نمی دانم چرا این روزها از دوستان و آشنایان هر کس مرا می بیند از دور می گوید : این روزها انگار حال و هوای دیگری داری ! اما ، من مثل هر روزم با آن نشانی های ساده و با همان امضا ، همان نام و با همان رفتار معمولی مثل همیشه ساکت و آرام این روزها تنها حس میکنم گاهی کمی گنگم گاهی کمی گیجم حس می کنم از...
-
این شعرها دیگر برای هیچ کس نیست...
جمعه 11 آذرماه سال 1390 10:42
این شعرها دیگر برای هیچ کس نیست نه! در دلم انگار جای هیچ کس نیست آنقدر تنهایم که حتی دردهایم دیگر شبیهِ دردهای هیچ کس نیست حتی نفسهای مرا از من گرفتند من مردهام در من هوای هیچ کس نیست دنیای مرموزیست ما باید بدانیم که هیچکس اینجا برای هیچکس نیست باید خدا هم با خودش روراست باشد وقتی که میداند خدای هیچکس نیست
-
خیال ...
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1390 20:38
در خیالم پشت سرت آب ریختم نه برای اینکه برگردی تا پاک شود هرچه رد پای توست از زندگی ام...
-
احضار روح
شنبه 7 آبانماه سال 1390 16:19
احضار روح مے شوم در زمان حیات! هرگاه که نامم جــــــــــــــــــــــــــاری مے شود بر ذهن لبانــــــــــــــــــــــــــــت!
-
باز منم ...
جمعه 6 آبانماه سال 1390 05:10
باز منم ... اینجا تهی ، خالی ، تنها با یک دل شکسته باز تو نیستی و من ... شاید در باورت مرده باشم از این سرزمین رها می شوم تنها یک خاطر از من می ماند چشم همیشه در انتظارم در آغوش نگاهت ....
-
بدون شرح
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 03:51
وقتی با دوستانت دعوا میکنی تازه میفهمی آنها چقدر از اسرارت باخبرند.!!!
-
میدانم حکم تبعید است ...
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1390 12:11
هر جای احساسم را لمس کنی درد دارد! جای رد پایت کبود است جای نگاهت تاول زده این اثار شکنجه ات است ... باشد.. اعتراف میکنم.. گفته بودم عشقم; با من ساده باش نه اینکه ساده از عشقم بگذر! میدانم حکم تبعید است تبعید از "رویا هایم "
-
من دارم او را ترک میکنم ...
دوشنبه 25 مهرماه سال 1390 01:48
مرا به تختم ببندید و سیگاری برایم روشن کنید و تنهایم بگذارید ... هرچقدر هم نالیدم و فریاد زدم به سراغم نیایید ... من دارم او را ترک میکنم ... !!!
-
من ... کجای این نمایشم . . . ؟!
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1390 02:07
حرفهایم را تعبیر میکنی ... سکوتم را تفسیر ! دیروزم را فراموش ... فردایم را پیشگویی ! به نبودنم مشکوکی ... در بودنم مُردَد ! از هیچ گلایه میسازی ... از همه چیز بهانه ! من ... !!! کجای این نمایشم . . . ؟!
-
مرا اینگونه باور کن ...
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 16:13
مرا اینگونه باور کن ، کمی تنها ،کمی بی کس ، کمی از یادها رفته ، خدا هم ترک ما کرده ، خدا دیگر کجا رفته
-
این لحظه ها...
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 15:57
ایـــن لحظه هــا تنــــم یــه آغــوش گرم می خواهــــد با طـــعم عشــق نه هوس ایــن لحظـــه هــا لبــانم رطوبــت لبــهایی را می خواهـــد با طعم محبت نه شهوت این لحظــه ها گیسوانـــم نوازش دستی را می خواهــد با طعم ناز نه نیـــاز این لحظـــه ها تنی می خواهم که روحــــم را ارضـــا کند نه جســـمم را
-
دوستت دارم !
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 20:01
من ایمـــا و اشـاره نمی دانــم ...! بایــد تمــام قــد ...روبــرویــم بایستــی و بگویــی ... دوســـتــــــــتــــــ دارم !
-
جایی باید باشد ...
جمعه 8 مهرماه سال 1390 16:45
جایی باید باشد غیر از این کنج تنهایی تا آدم گاهی آنجا جان بدهد مثلا آغوشـــــــــــ ِ تو....
-
چه دنیای عجیبیه...
پنجشنبه 24 شهریورماه سال 1390 00:23
دلم ، یک اتفاق ناخوانده میخواهد... کاش آن اتفاق تو باشی!.. جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ چه دنیای عجیبیه ، اینکه دلم تورو میخواد دل تو با کس دیگس ، دوست نداره منو زیاد یکی تو زندگیته و و ، بودن من اضافی ام گاهی میپرسی حالمو ،همین که باشم کافیه فرض کن که هیچکس اسممو کنار اسمت نیاورد...
-
جانی تازه میگیرم ...
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 05:16
در دفتر شعرم وقتی به نام تو می رسم خیالم ابری می شود و چشمانم بارانی که آرام شروع به باریدن بر نام تو می کند تو بزرگ می شوی جوانه می زنی و سبز می شوی گل می دهی و من چون قطره ی شبنم میان گلبرگ های آغوشت به خوابی عمیق فرو می روم و جانی تازه میگیرم.........
-
در خیال من بمان
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 22:46
می ترسم از نبودنت... و از بودنت بیشتر! نداشتن تو ویرانم میکند... و داشتنت متوقفم! وقتی نیستی کسی را نمی خواهم. و وقتی هستی" تو را" می خواهم. رنگهایم بی تو سیاه است ،و در کنارت خاکستری ام خداحافظی ات به جنونم می کشاند... و سلامت به پریشانیم! بی تو دلتنگم و با تو بی قرار.... بی تو خسته ام و با تو در فرار... در...
-
مسئله...
دوشنبه 23 خردادماه سال 1390 09:22
هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست! مسئله ، خستگی از اعتماد های شکسته است...
-
کلی حرف دارم وقت ندارم تایپ کنم برمیگردم
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 23:58