شب یلدا.....................

 

شب یلدا ، برهمه ایرانیان زنده دل ، خوش باد

شب یلدا بر همه ایرانیان زنده دل مبارک باد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

از دوست داشتن

از دوست داشتن  

 

امشب از آسمان دیده تو

روی شعرم ستاره می بارد

در سکوت سپید کاغذها

پنجه هایم جرقه می کارد          Hosted by Tinypic.com

 

شعر دیوانه تب آلودم

شرمگین از شیار خواهش ها

پیکرش را دوباره می سوزد

عطش جاودان آتش ها

 

آری، آغاز دوست داشتن است

گر چه پایان راه ناپیداست

من به پایان دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست

 

از سیاهی چرا حذر کردن

شب پر از قطره های الماس است

آنچه از شب بجای می ماند

عطر سکر آور گل یاس است

 

آه، بگذار گم شوم در تو

کس نیابد ز من نشانه من

روح سوزان آه مرطوبت

بوزد بر تن ترانه من

 

آه، بگذار زین دریچه باز

خفته در پرنیان رؤیاها

با پر روشنی سفر گیرم

بگذرم از حصار دنیاها

 

دانی از زندگی چه می خواهم

من تو باشم، تو، پای تا سر تو

زندگی گر هزارباره بود

بار دیگر تو، بار دیگر تو

 

آنچه در من نهفته دریائیست

کی توان نهفتنم باشد

با تو زین سهمگین توفانی

کاش یارای گفتنم باشد         

 

بسکه لبریزم از تو، می خواهم

بدوم در میان صحراها

سر بکوبم به سنگ کوهستان

تن بکوبم به موج دریاها

 

بسکه لبریزم از تو، می خواهم

چون غباری ز خود فرو ریزم

زیر پای تو سر نهم آرام

به سبک سایه تو آویزم

 

آری، آغاز دوست داشتن است

گر چه پایان راه ناپیداست

من به پایان دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست

 

فروغ فرخزاد

چقدر دست نیافتنی است

 

چقدر دست نیافتنی است
راز بی پایان چشمانت...
سفر به عمق نگاهت...
در چشمانت چه پنهان کرده ای
که معنای سنگین نگاهت
جهانی را اینگونه به تفکر وا می دارد؟

 
 
 

دلا.............


 

دلا خوبان دل خونین پســــــــــند ند دلا خون شو که خوبان این پسند ند
 متاع کفر و دین بی ‌مشتری نیست      گروهی آن گروهـــــی این پسند ند

                                            

همچو برگی...

 

همچو برگی که خزان می دهد او را بر باد

                                              می رود نقش من آرام و آهسته ز یاد

 

هجرت

بوی هجرت می آید

باید امشب بروم

من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم

حرفی از جنس زمان نشنیدم

هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نشد

کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد

من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد

احمقانه

آمدی   چه زیبا!!!

گفتم دوستت دارم    چه عاشقانه!!!

پذیرفتی     چه فریبنده!!!

آغوشم برایت باز شد    چه ابلهانه!!!

با تو خوش بودم    چه کودکانه!!!

همه چیزم شدی   چه زود!!!

به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی    چه نا جوانمردانه!!!

نیازمندت شدم     چه حقیرانه!!!

واژه غریب خداحافظی به میان آمد   چه بیرحمانه!!!

و من سوختم     چه بچه گانه!!!

اما هنوز دوستت دارم غریبه           چه احمقانه!!!!!!!

 

بی وفا

اونی که میخواستم منو تنها گذاشت رفت.

اونی که میخواستم دلمو شکست و به پای یک عشق جدید نشست و

چش روی آرزوم همیشه بست و پشت مه پنجرمون رها شد.

اونی که میخواستم مثل اشک چکید و تو طول راه باز یه کسی رو دید و

به آرزوش انگار دیگه رسید و به خاطر هیچی ازم جدا شد.

اونی که میخواستم منو تنها گذاشت رفت.

اونی که میخواستم دل ازم برید و بین گلا یه گل تازه چید و

به اون که دلش میخواس رسید و با غم و غصه منو آشنا کرد.

اونی که میخواستم منو برد بهشت و اسم منو رو سردرش نوشت و

بهونه کرد بازی سرنوشت و تو شهر رویاها منو رها کرد.

اونی که میخواستم منو برد از یاد و رفت پیش اون کسی که دلش میخواد و

زد زیر عشقش که یادش نیاد و مثل همه آدما بی وفا شد.

اونی که میخواستم چرا تنهام گذاشت رفت؟