دلم گرفته

 

 

 

 

من 

 

 به   اندازه  بی حوصلگی 

 

 غمگینم 

 

 

دلتنگت شده ام به همین سادگی !

 

 

 دیگر به خلوت لحظه‌هایم عاشقانه قدم نمی‌گذاری ...!!

دیگر آمدنت در خیالم آنقدر گنگ است که نمی‌بینمت...

سنگینی نگاهت را مدتهاست که حس نکرده ام !

من مبهوت مانده ام که چگونه این همه زمان را صبورانه گذرنده ام

من نگاه ملتمسم را در این واژه ها پر کرده ام که شاید ......

دیگر زبانم از گفتن جملات هراسیده است ...!!

می‌خواهمت هنوز

گاه چنان آشفته و گنگ می شوم که تردید در باورهایم ریشه می دواند .

اما باز هم در آخرین لحظه تکرار می کنم که...

 حتی اگر چشمانت بیگانه را بنگرند ,

حتی اگر دستانت مرا جستجو نکنند ,

می ‌خواهمت هنوز ...

 به گمانم در ورای این کلمات می خواستم بگویم که ...

 دلتنگت شده ام به همین سادگی !

niyayesh

 

 

گلها همه پژمرده اند

 

درپهنای این مرداب

 اندیشه های من مانند یک حباب

می نشیند به روی گل همیشه آب

ونیلوفرباز می کندآغوش خویش را

به روی مهمان نورسیده وغمدار

حباب چوشنید قصه نیلوفر وگرداب

فغان داد وزیاد برد آفرینش خودرا زباد وآب

پرگشود زآن مرداب

رفت ورفت تارسید به یک سرداب

مرداب بانگ برآورد زگرمی آب

گفتم تودیگرچرا؟

گفت زبدعهدی زمان، زجوش وخروش نامردمان ، زبی وفایی کسان

من ماندم ویک آرزو

بازهم ببینم زگروه مردمان هیاهو

آمینی گفتم وسرپرزدم

به باغ گل وگلاب

دیدم که گلها همه پژمرده اند

 

 

دوری

 

 

 در کوچه پس کوچه های دلم،

 

که پر شده از بوی نم خانه کاهگلی قلبم،

 

یاد تو سوار بر قالیچه پرنده پروازمی کند.

 

من هم از برج جدایی به تو

 می نگرم وحسرت جدایی از تو رو می کشم .

 

 

 

امید

 

" امید "

 

 را از کرم ابریشم بیاموز که دور خود قفس می بافد

 

 ولی باز به فکر پرواز است.

 

 

و  از  این  غلامرضا  ناقلا

 

 

اگر بارها گفته ای ... باز تکرا ر کن ...

 

 

 

به عشق تو زنده ا م !!

عزیزم ! این قلب کوچکم تنها برای تو می تپد .

این چشمهای بی گناهم برای تو اشک می ریزند

 و این تن خسته ام به عشق تو زنده است.....

به قلب کوچک و گویا شکسته ام عشق بورز که برای تو می تپد....

خون عاشقی را با محبت هایت در رگهای خشکم بریز

 و به من جانی تازه ببخش

مرا نوازش کن ...

 مرا آرام کن ...

 بیا و به من بگو که مرا دوست میداری ....


اگر بارها گفته ای باز تکرار کن عزیزم


مرا از دلتنگی هایم رها کن و همیشه در کنارم باش

تا دیگر چشمهایم بهانه تو را نگیرند .

به عشق تو زنده ام ...

 به امید تو نفس می کشم ....

 اگر روزی بخواهی عشق و امیدم

را از من بگیری دیگر مجالی برای زندگی نخواهد بود.

عزیزم تو تنها آرزوی منی ...

 با من بمان ...

عاشقتر از همیشه نیز بمان

 تا من نیز به تنها آرزویم که رسیدن به تو می باشد برسم...

در دریای زندگی به عشق تو

 روبروی امواج خشمگین دریا ایستاده ام ...

 تو که نباشی در این دریا غرق خواهم شد ....

پس بیا و قایق نجات من باش عزیزم .

و مرا در برابر امواج بی محبتی ها و تنهایی ها

نجات بده و تنها سر پناه برای من باش....

در راه رسیدن به تو خیلی سختی ها را کشیدم ...

از همه کس و همه چیز گذشتم تا با تو بمانم

 نمیخواهم تویی که به سختی

به دست آورده ام به آسانی و در یک لحظه مثل

عشق های پوچ این زمانه از دست بدهم ...

عزیزم از تمام دار و ندارم در این دنیا تنها یک قلب کوچک را دارم

 که در سینه ام به عشق تو میتپد ....

با آن باش همیشه و همیشه با عطر نفسهایت خون عاشقی ات کاری کن

قلبم که تنهای تنها برای تو هست به عشق و به امید تو تا ابد بتپد .

قلبم را نشکن که اگر اینبار شکست ...

 شیشه عمر من نیز شکسته خواهد شد....

عزیزم این قلب کوچکم تنهای تنها برای تو میتپد

 من عاشق نیز تنها به عشق تو زنده ام.....

 

کحا پیدایت کنم ؟

 

 

در هر میکده،در هر کلبه چوبی،

 

در هر جایی که مذهب عشق وجود داشته باشد،

 

به دنبالت میگردم.

شاید که تو را پیدا کنم.

در کتیبه قلبم،

یادت رو به یادگاری نگاه داشتم .

که شاید روزی دوباره این رو به خودت هدیه کنم.

دلخوشم به آینده که شاید به کمک زمان راهی پیدا کنم

راهی که آخرش به تو خاتمه پیدا کند.

به تو وقلب وعشق پاکت.

همیشه اشک چشمم به من میگوید که روزی غم هایت تمام می شود.

 روزی تو هم در جاده عشق با اقتدار به پیش میروی

وبقیه با حسرت به تو می نگرند.

 ای دنیا به من نگاه کن که در کوچه های تاریکت گم شده ام،

کوچه هایی که آخرش به تباهی و بیچارگی میرسد ،

من به تو دل نبستم ولی تو مرا به هیچ وپوچت وابسته کردی.

 

در آسمان پر ستاره دلت مرا جابده،

منی که از هفت کهکشان رانده شدم،

به خاطر عشقی که نسبت به تو داشتم!!!

 در دشت پر گل دلت که از عصاره وجودت

آن ها را پروراندی من را پناه بده،

 منی که اقیانوس ها ودریاها نفرینم کرده اند،

به خاطر علا قه ای که نسبت به تو داشتم!!!

 در نور طلایی چشمانت مرا غرق کن،

 منی که خورشید نورش را بر من حرام کرده است،

به خاطر اینکه فقط تو را در سرم داشتم.

من نمیگذارم هرکس قدم به باغ دلم بگذارد.

ولی در قلبم به روی تو باز گذاشتم.

 

 

روزی به او خواهم گفت ...

 

 

 

تمام رویا هایم را با تو ساختم.

 معنی عشق را با آمدن تو درک کردم.

 خانه قلبم را با یاد تو زینت بخشیدم.

 تارو پود آینده ام را به امید با تو بودن ،با شیره جانم ،به هم بافتم.

شب ها در میکده به امید تو، جامی از زندگی مینوشم،

وقتی به اوج مستی می رسم تو را میبینم که در کنار دریای محبت ،

زیر درخت عشق منتظر من نشسته ای.

 بیا تا باهم از شراب زندگی جرعه ای بنوشیم

 وبه سوی بی نهایت پرواز کنیم.

 

روزی به او خواهم گفت که چقدر دوستش دارم