چگونه...

چگونه تکیه کنم بر صداقتی که نداری

                        و دل به عشقی ببندم ، به لعبتی که نداری

    چگونه دست دلم را ، بدست تو بسپارم

                        و افتخار کنم بر محبتی که نداری

    غرور و کبر خودم را ، فدای عشق تو کردم

                       فدای بخشش و مهر و سخاوتی که نداری

    عبور می کنی از من و خرد میشود این دل

                      به زیر پای وفا و عطوفتی که نداری

   همیشه آخر عشق است ، شروع دربدری ها

                          پناه من تویی و آن شجاعتی که نداری

               

 

سکوت

خدایا! سکوت می کنم چون هرچه که بخواهم حق من نیست.
 
خدایا! سکوت می کنم چون هرچه که می کنم کار من نیست.

خدایا! سکوت می کنم چون هرچه که دارم از من نیست.
.
.
.

خدایا! سکوت می کنم چون هرچه که سکوت می کنم سکوت نیست.
             

khaste

خدایا!

چه هدیه ای می توانم به درگاهت پیشکش کنم ؟

تمامی هستی و دارایی ام کافی نیست.

معشوق در قلبم می جوشد

و از چشمانم می بارد

حلقه گلی از اشک هایم برایت خواهم آورد

که هرقطره آن نجوا می کند:

((معبودم !

قلبم از عشق تو شکسته است.

دربی کران عشقت ، خود را از یاد می برم

و هیچ می شوم ،هیچ ...))

الهی شکر، الهی شکر!

 

 

 

دوستت دارم تا ابد تک ستاره قلب من

         me

چیزی جز سکوت در برابرت ندارم...هیچ ! 

  حالا من در هیاهوی درونم گم شده ام

ببین  به  کجا رسیده ام

فقط یکبار بنگر به من ببین

چگونه می پرستمت 

ببین  به  جای اشک برایت دعا می کنم.. 

ببین برای گفتن ِ  ؛ دوست داشتنت ؛ التماس می کنم 

در سکوت می شکنم..... تو را فریاد می زنم.....

در سکوت اشک می ریزم...برای تو لبخند می زنم....

بمان !!!! ....بمان تا فریادم به گوشت برسد.....

لبخند بزن...که آرزوی دیدنش را دارم...

هنوز صدای خنده هایت در گوشم آواز می خوانند..

آواز سر مستی ..آواز  زندگی

به پاکیت قسم...به زلالی آب قسم

دوستت می دارم.......

عروسک

                                                    

می خواهم عروسک  وار زندگی کنم

تا اگرسرم به سنگ خورد نشکشند

تا اگر دلم را کسی شکست چیزی احساس نکنم

تا اگر به مشکلات زندگی برخوردم بی پروا به آغوش صاحبم

که دخترک کوچکی بیش نیست پناه آورم

 اما نه

چه خوب است که همین انسان خاکی باشم

اما سنگ به سرم نخورد

کسی دلم را نشکشند

و مشکلات مرا از پای درنیاورد!!!

 

افسوس...

 آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم

 آن زمان که دوستمان دارند لجبازی میکنیم

و بعد...

 

وقتی می بارد ...

سنگینی بار نگاهش را ...

بر صورتم حس می کنم .

قطرات عشق روی گونه ام می ریزد ...

رد پای باران بر چهرا ام نشسته

خیسی نرمی بر کف دستانم

که دعا گونه برایش دراز گشته , لمس می کنم .

چشمانم را می بندم

تا شویندگی بار سنگین غمم را حس کنم !!!

 

 وقتی احساس کنی تنهایی و خلوت نشینی پایانی نداره

غم وجودت را پر میکند ، حتی درکش درد آور است

وقتی حس کنی تو یک جمع شاد تو تنهاترینی

اشک خواسته و ناخواسته درهم میشکنه و همدمت میشه

چه دردی است درمیان جمع بودن ولی درگوشه ای تنها نشستن

من این درد رابا تمام وجود وازاعماق درون حس کردم

 کجای این دنیای بی کران یک تکیه سرپناه پیدامی شود که مال تو باشد ؟

که زمانی که می خندی پشت سرش اشک از چشمانت جاری نشود

وقتی تنهایی کسی دست روی شانه هایت بگذارد

که وقتی میخواهی دردودل کنی سفره دلت را همه جا پهن نکنی

با تو هستم که رو بروی من در اینه آه میکشی

به من بگو تاکی؟

 

من ، تنهایی هستم !!!

سرم با دیگران گرم است ، دلم با تو.

 دلم را استوار کرده ام، که دل نبندم.

نه به چشمهای بیگانه ای.

 نه به حرفهای بیگانه ای.

می خواهم آزاد باشم.

از قید تملک خود و دیگران.

 تا بود، برای خود می خواستم.

 و حالا...

و حالا نشسته ام دراین اندیشه، که آیا راست اندیشیده ام.

 یا کجراهه پیموده ام. راه کج نبود .

 نگاهم، به پیش پای بود.

 دوردست ها از من دریغ شدند ،

من از تو . و تو، در دوردستها بودی.

بیش ازاین دید ندارم.

 کور شده ام.

 کر شده ام.

 نه ،خودخواه شده ام.

 همه را برای خود . تو را برای خود،

 می خواستم . می خواهم . و خودخواهی از کوری هم بد تراست.

گیجی ام را روی دیوار تنهایی ام نقش می کنم.

 بومهای رنگ شده را می شکنم.

 شکستن ، عصیان است.

باید عصیان کنم.

 کسی که ازعصیان بهراسد، سزاوار مرگ است.

می خواهم زنده بمانم.

 می خواهم عصیان کنم.

منتظر باش .

 برمی گردم. با دستهایی پر از تو .

 دلی خالی از خود. با سیبی سرخ.

منتظر باش. بر می گردم.

 با تابلویی نقش شده از من ، در کنار تو.

بومت را بشکن . مرا نقش کن.

 من ، تنهایی هستم !!!

                                                

چند سهم ؟

در بازار بورس  قلب تو

چند سهم  باید خرید

تا ضربان  به  ظاهر  منظمش

حتی ذره ای  از سرمایه  عشقم  نسبت  به تو  را ...

به باد فنا  ند هد؟!!!

با تو

با تو خواهم بود

هر کجا که باشی

و ذهنت را سرشار از امید  خواهم کرد

و دیگر  هیچ گاه  غم ها به سراغت  نخواهند آمد

حتی اگر الان ...

بعد از ظهر  دلگیر  جمعه  باشد !!!

من گمانم زندگی باید همین باشد...

یک فریب ساده و کوچک

آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را

جز برای او وجز با او نمی خواهی

من گمانم زندگی باید همین باشد...

 

 

آسمان مال من است

اسمان

هر کجا هستم ، باشم

 آسمان مال من است

 پنجره ، فکر ،هوا،عشق ، زمین مال من است

 چه اهمیت دارد

 گاه اگر می رویند قارچ های غربت...