به اندازه تمام نا امیدی ها،ناامیدم...خسته ام

خسته ام

آنقدر خسته که به اندازه تمام خستگی ها خسته ام

خسته ام،

آنقدر خسته که دیگر به مجلس

عزا یا شادی کسی  نمی روم.

 

خسته ام،

آنقدر خسته که ادامه زندگی برایم مشکل است

خسته ام،

آنقدر خسته که نمازهایم برایم کم اهمیت شده

خسته ام،

آنقدر خسته که خدا در زندگیم دارد کم رنگ می شود

به اندازه تمام نا امیدی ها،ناامیدم

افسرده ام و مستاصل

دیگر نیرو و توان ماندن برایم نیست

بیمارم و پریشان

خیلی بیمارم

نمی دانم سرانجام

 مصرف این دارو ها به کجا می رسد؟

نمی دانم اگر روزی به جایی نرسیدم

 باز هم مرا دوست خواهند داشت؟

یا تنها به خاطر این  به من احترام می گذارند

که آینده ام را برای خودشان

 روشن تصور می کنند؟

 

آموخته ام که :

آموخته ام که :

همیشه کسی هست که به من احتیاج دارد !

 

آموخته ام که :

 هیچ وقت قضاوت نکنم !

 

آموخته ام که :

 انسان های بزرگ هم اشتباه می کنند.

 

آموخته ام که :

 همیشه بخندم !

 

آموخته ام که :

 هرگز نگذارم کسی عصبانیت مرا ببیند !

 

آموخته ام که :

 به انسان ها مانند سکوی پرتاب، نگاه نکنم.

 

آموخته ام که :

هرگاه ترسیدم، بدانم که شکست خورده ام !

 

آموخته ام که :

هرگز غرور انسان ها را نشکنم.

 

آموخته ام که :

هرگز  وابستهء کسی  نباشم ....

 

آموخته ام که :

 زمان زیادی نیاز است

 تا من به آن شخصی تبدیل شوم که آرزویش را دارم.

 

آموخته ام که :

یا تو رفتارت را کنترل می کنی

 یا رفتار، تو را کنترل می کنند !

 

آموخته ام که :

 گاهی وقت ها از کسانی که انتظار دارم

 در هنگام شکست مرا یاری کنند،

 سخت ترین ضربه را خواهم خورد !

 

آموخته ام که :

گاهی وقت ها حق دارم عصبانی شوم

اما این حق را ندارم که ظالم و ستمکار باشم.

 

آموخته ام که :

 زندگی را از طبیعت، بیاموزم :

 

مثل بید متواضع باشم،

 

مثل سرو، راست قامت،

 

مثل صنوبر، صبور،

 

مثل بلوط، مقاوم،

 

مثل رود، روان،

 

مثل خورشید، با سخاوت

 

و

 

مثل ابر، کریم و بخشنده

 

آموخته ام که :

اگر مایلم پیام عشق را بشنوم،

 

 خود نیز باید آن را ارسال کنم.

 

ضریح نگاه

به اشتیاق نگاهش ز خود گسستم و رفتم

کنار خاطره هایم کمی نشستم و رفتم

کسی به لهجه عشق نخواند شعر سکوتم

و چشم بر همه بدها دوباره بستم و رفتم

برای آن که دلم را به جنس عشق بسازم

میان آینه ها در خودم شکستم و رفتم

و ردپای نگاهش نماند در غم جاده

به سمت و سوی حضورش ز بند رستم و رفتم

ز راه اشک گذشتم به چشم عشق رسیدم

و بر ضریح نگاهش دخیل بستم و رفتم

عهد کن ، باز مرا دوست بداری

وقتی گریه کردم گفتند بچه ای

  وقتی خندیدم گفتند دیوونه ای

وقتی جدی بودم گفتند مغروری

 وقتی شوخی کردم گفتند سنگین باش

   وقتی حرف زدم گفتند پر حرفی

  وقتی ساکت شدم گفتند عاشقی

حالا هم که عاشقم می گویند: گناهه

در تو چون روح تو گم می شوم

-آری-

پس از این تا مرا مثل خودت دوست بداری

پس از این دستهایت را

 - بی دغدغه -

باید با من گوشه باغچه خانه بکاری

 پس از این همه گفتند که عاشق نشو

حالا که شدی باید این مرحله را تاب بیاری

 

بهترین کار همین است که تو نیز چو من


همه را با خودشان ، وابگذاری 
 

 دست من رو شده و فال مرا هم خواندی


پس ، مرا باخته باید بشماری

پس از این برد با توست ،

همین !

با لبخندی مغرور


می توانی بنشینی به کناری

پیش از آنی که من و تو سفر از خویش کنیم


عهد کن ، باز مرا دوست بداری

 

" دوستت دارم "

از صدای تو شنیدم، که دلت دوسم نداره

تو مگه قسم نخوردی دلمو تنها نذاری؟

روبروم نشستی اما از غریبه کم نداری

روبروی من نشستی توی چشم تو ستاره

از صدای تو شنیدم، که دلت دوسم نداره

دل تو تو آسمونا، من به دنبال دل تو

تو به دنبال ستاره، من به یاد قسم تو

تو مگه قسم نخوردی، دلمو تنها نذاری؟

هرگز از روز جدایی، سخنی به لب نیاری؟

حالا روبروم نشستی، حرف تو فقط جدایی

تو قسم نخورده بودی که یه دنیا بی وفایی

تو قسم نخورده بودی روزی عشق تو می میره

نور یک ستاره یک شب، جای مهتاب رو می گیره

تو مگه قسم نخوردی، دلمو تنها نذاری؟

هرگز از روز جدایی، سخنی به لب نیاری؟

روبروم نشستی اما از غریبه کم نداری

روبروی من نشستی توی چشم تو ستاره

از صدای تو شنیدم، که دلت دوسم نداره

که دلت دوسم نداره، که دلت دوسم نداره

 

چون تو در کنارم هستی ...

نوشتن شاید بیش از آن که بهانه بخواهد ،

  یک دل بهانه گیر می خواهد

  مثل همین حالا که دلم ترا بهانه دارد ..

 گاه بیان احساسات چه دشوار است اما 

  می خواهم بدانی تا چه حد دوستت دارم 

 ترا تحسین می کنم

 و به تو احترام می گذارم

 هر روز صبح که چشم می گشایم

 ترا در خیال !

 در کنار خود می بینم

می دانم هر چه پیش آید اهمیتی ندارد

آن روز ، روز خوبیست

چون تو در کنارم هستی ... 

 

هیچگاه عاشق مشو

روزها در کوچه باغ نگاهت قدم می زدم

اما دریغاکه لحظه ای مرادرک نکردی.

چشمان همیشه گریانم را مسخره می کردی

 واز پشت به من نیشخند میزدی

همیشه دربرابرجنگل وحشی نگاهت

خزان بودم خاربودم     

واز شرم آب بودم و باز از حرارت عشقم به تو

 بخارمیشدم و به آسمان میرفتم...

آنقدر بالا میرفتم تا به خدا برسم

 چون او بهترین بودبرای گوش دادن

 به درد و دلهای من...

حال اون روزها گذشته

 وهروقت که بدان فکر میکنم

موجودی از پشت پنجره ی خاطراتم با تمام   

           وجود فریاد میزند که

    هیچگاه عاشق مشو

امن ترین جای دنیا

یادم هست،یادت نیست

 آن لحظه که از تمام نرگس ها سرودم

آن لحظه که نوشیدم می را برای نخستین بار

یادم هست ، یادت نیست

آن بار که به افتخار بازگشتت از سفر

بزمی از می برپا کردم

در عالم عاشقی

یادم هست ، یادت نیست

آن بار که در آغوشت تا صبح خوابیدم

یادم هست ، یادت نیست

آن شب که نمی خواستم پایانش را

در امن ترین جای دنیا

در آغوشت

انگار یادت نبود

حتی تا صبح فردایش

حتی تا لحظه ای بعد

فراموش شد

انگار باز هم

فراموشت شد

آن بزم در میخانه های شهر

به افتخار بازگشتت از سفر

بعد آن روز که باز سفر کردی

برایت نامه نگاشتم باز

ولی باز پست نکردم تا هنوز

شاید

که شاید

دلگیر شوی از این همه عاشقانه هایم

دلگیر شوی از آن همه می هایی که برای سفر نوشیدم

یادت هست ، یادم نیست!

لحظه ی خداحافظی

آن لحظه ای که بوسیدی مرا

 بی آنکه بدانم باز هم سفر در پیش است

 یادم هست ،یادم هست ،یادم هست

 متن تمام عاشقانه هایم

که باز سوزاندم

تمام ثانیه هایی که در باغ هایی که بنامم کردی

گشتم

دویدم

می  نوشیدم

اما،

 هیچ کدام ثانیه ی بازگشت را نگفتن!!

تا بشمارم!

یادم هست ، یادم هست ، یادم هست

چه ثانیه هایی که به شماره نیفتادند

"انگار تا همیشه باید"

در کوچه باغ های عاشقی

در  پس لحظه های ماندگار دلم

از ثانیه های ماندگار آن شب بگویم

که زود تمام شد

در امن ترین جای دنیا

در آغوشت!

به جانب آسمان بیا

حالا چمدانت را بردار

آرام و پاورچین از پله‌ها به جانب آسمان بیا،

ما دوباره به خوابِ دور هفت دریا وُ

هفت رود و هفت خاطره برمی‌گردیم.

آنجا تمامِ پریانِ پرده‌پوش

در خوابِ نی‌لبک‌های پُر خاطره ترانه می‌خوانند،

آنجا خواب هم هست، اما بلند

دیوار هم هست، اما کوتاه

فاصله هم هست، اما نزدیک، نزدیک ...

نزدیکتر بیا

می‌خواهم ببوسمت!

 136365.jpg