شروع ۰۰۰


 

همه چیز را نباید گفت، بعضی چیزها را باید فهمید ....

 

سر انجام ...

بر ظاهرم منگر که شادم ...

 درونم غوغایی برپاست !

گویی کسی تیشه میزند بر وجودم !

 قلبم هزاران پاره شده است ...

شاید یکی از آن پاره ها نصیبش شود !             

 ولی او حریص است محکم تر میکوبد

 تا تکه ای بزرگتر را نصیب خود کند !

 افسوس که با خورد شدن وجودم

سرانجام او نیز در درونم میشکند !

 آنگاه که من ،

 چون آواری بر سر او فرو ریزم...           

                           

به یادت

در این غربت در این تنهایی و خلوت

درون این غبار بی وفایی ها

و از پشت حجاب دوستت دارم

بیادت اشک می ریزم و از خواب گران خویش برمی خیزم

تو را می جویم ای نام آور جانم که شاید در کنارت مرهمی یابم

به یادت زندگی را دوست می دارم

و تنها عشق بودن و از هم دل بریدن را و در غربت غریبی برگزیدن را

و لیکن خوب می دانم در این پهنای دشت بی وفایی ها

پس از این حایل سخت جدایی ها تو را دارم

به یادت دوست می دارم   تمام زندگی را

آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری

می کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرت

ولی آهسته می گویم خدایا بی اثر باشد

  

دلم تنگ است ...

مهربان

       طنین سکوتت در جانم

 آغاز بهاران خجسته را نوید می دهد.

تو را( دلنوشته های من ) شاید،

فرداها که ازراه برسند،

 مردم برزیل، تونس، مصر،سوئد،آلمان و شاید همین نزدیکی ها

در همین روستاهای کوچک ،اما وسیع سرزمینمان بخوانند.

 اما حسرت این همه نامه های بی جواب که

 سالهاست بر دلم مانده است را

چه کسی ازنگاه خسته ام می خواند؟.

 چه کسی خواهد گفت " تو را می فهمم ".

که شاید همین جمله کوچک ،

مرا دلشاد کند به اینکه بیهوده نبوده است ،

که این همه برایت نامه نگاش  

 این نامه ها، نشانی تو را نمی دانند.

که بسویت بیایند.

 ولی روزی خواهد رسید که

 حتی دلتنگی شبهای زمستانی و سرد

 یک جوان عاشق را در مصر پرکنند.

 

 دلتنگی هایم              

بیش از ستاره ها یند

به عدد بزرگی تو

انگشتهایم

برای شمردن خوبی ها

کم می آیند

وقتی تودلتنگی

سرآغاز شمردن باشی

نامت را نه بر دفتر

که بر دل نگاشته ام

تا مباد

بادی ، آبی ، آتشی

پاکش کند

بیش از آنی

که با مردن کاسته شوی

با رفتن فراموش....

سفارش می کنم

آنگاه که دستانم را

خاکها پاسبانی می کنند

دلتنگی هایم را

برایت پست کنند

به آدرسی که همه می دانند :

.

.

.

 

شاید کودکان فردای تو نیز این نامه ها را

برای بهترین دوستان خود پست کنند

.بی آنکه بدانند فرزندان همان فرشته ای اند که من می ستودمش.

و چه حادثه غریبی است ،که بی آنکه فکرش را بکنی ،

 یکباره درگیر گردباد عشقهای جوانی می شوی.

و تاآخرین لحظه عمرت را نیز

 در حسرت همان روزهای باهم بودن سرمی کنی.

و ناگهان خاطره ای می شوی

 در متن یک کتاب ارزان قیمت که

 قفسه کتابهای این و آن را پر می کنی.

 

تا همیشه ...

عاشق آن نیست که کنارت باشد

عاشق آن است که وفادارت باشد

ستاره

زندگی دیواریست تا فراسوی ابد

                              سهم ما خشت وگل از دیوار است

می زنند ثانیه ها چنگ بر آن

                              دیر بجنبیم سرمان آوار است

ستاره

عزیزم؛اگر باران بودم آنقدر می باریدم تا غبار غم را از دست هایت برهانم .

و اگر اشک بودم آنقدر می ریختم تا آهنگ دوست داشتن را برایت بنوازم .

ولی افسوس

که نه اشکم و نه باران ولی هرچه هستم دوستت دارم .

ای آشنای دیرین

             ای زمزمه ی واپسین حیاتم

                                     آفتاب نگاهت را همواره بر من بتابان

ای همسفر؛باش

                               تا همیشه قلبم با نفس های وجودت به طپش در آید

و نامت را برای ادامه ی زندگیم همواره تکرار کنم .عاشق با تو بودنم

 

آنکه دایم هوس سوختن ما میکرد....

 

آنکه دایم هوس سوختن ما میکرد                 کاش می آمد و از دور تماشا میکرد

 

امروز به  یه  امتحان ۲   واحدی  نرسیدم

دارم   دق  می کنم

 

گرمای عشق واقعی


 

چندین نامه نوشتم به آدرس هایی

که نمی دونم به کجا خواهند رسید

<سلام>

از خداوند برایت بهترین را خواستم

می دونم که تو به آرزوهایت خواهی رسید

تکه های قلبم را با تو قسمت می کنم

شاید هیچ اثری بر این سرمای زمستانی نداشته باشد

اما

برای لحظه ای می تونی گرمای عشق واقعی را

در دستانت حس کنی .

 

انتظار سخترین عذاب عشق



انتظار

واژه غریبی است


واژه ای که روزها یا شایدم ماههاست که با آن خو گرفته ام


که چه سخت است انتظار


هر صبح طلوعی دیگر است بر انتظار فردای من


خواهم ماند تنها در انتظار تو


چرا نوشتم در برگ تنهاییم برای تو؟ نمی دانم


شاید که روزی بخوانند بر تو عشق مرا....


می دانم روزی خواهی آمد می دانم...


گریان نمی مانم خندانم


برای ورودت ای
عشق


وقتی به یادت می افتم.

 

به یاد خاطراتت...


نامه هایت را مرور می کنم  نه یک بار بلکه صدها بار


وجودم را سراسرعشق فرا می گیرد


واشک شوق برگونه هایم روانه می شوند


تنها می گویم همیشه درقلب منی...


می دانم که باز خواهی گشت....

 

میدانم

آرزو

 


 



 

- آه نمیدونم چرا قلبم سنگین شده .

 

 اونقدر که فکر میکنم زمین نمیتونه وزنشو تحمل کنه.


- رازی بین تو و قلب منه که منو اسیرت کرده

 

رازی که خیلی دوست دارم بدونم چیه؟

 

- زندگیم همش شده خیال با تو بودن و تو را داشتن .

 

 کی میشه این خیالو تو واقعیت ببینم؟


- و کی میاد اون روزی که 

 احساس تنهایی از وجود خسته من بار سفر ببنده.

 

 

نمیدونی تنهایی چقدر سخته.


- دستام گرمای دستای تو رو کم داره

 

 و قلبم عشق و محبت تو رو

 

- و منتظرم تا بیای وبا حضورت این کمبود ها رو جبران کنی  .

 

 

 آره منتظرت میمونم.


- ساحل قلبم به عشق امواج خروشان

 

 عشق تو احساس ساحل بودن  رو داره

 


- تو نذار این ساحل احساس بودن رو 

 

 و من احساس دوست داشتن رو از دست بدم


- دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم


- اگه یه روز دیدی 100 نفر دوستت دارن بدون اولیش منم .

 

اگه دیدی به نفر دوستت داره بدون اون یه نفر منم.


- راحت بگم اگه دیدی هیچ کس دوستت نداره بدون من مردم.

 

- من تو این دنیای بزرگ میون همه آرزوها یه آرزو دارم......

 

 

تو.....

 

 


 

 

دوستت دا رم عزیزم خیلی خیلی خیلی .

 

خیلی ها می گن اگه به معشو قت زیاد بگی دوستت دارم

 

اون زود تو رو از یاد می برد و به کس دیگری عشق می ورزد

 

 ولی من به تواطمینان دارم پس دوستت دارم دوستت دارم



 

دلم تنگ است...

 

 دلم تنگ است برای لبانی که هرگز نبوسیدمشان

 

 دلم تنگ است برای دستانی که هرگز در آغوشم نگرفتند

 

 دلم تنگ است برای سخنانی که هرگز بیان نشدند

 

 دلم تنگ است برای زیباترینٍ افکار ،

 

 زیباترین صداها ،

 

زیباترین چهرها .

 

دوستت دارم


منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم در چشمانت خیره شوم

 دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم

 منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم

 سر رو شونه هایت بگذارم....

از عشق تو....

 از داشتن تو...

اشک شوق ریزم

 منتظر لحظه ی مقدس که تو را در اغوش بگیرم

 بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم

وبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم

 اری من تورا دوست دارم وعاشقانه تو را می ستایم




 


 

عشق یعنی سستی و دیوانگی

 

 عشق یعنی با جهان بیگانگی

 

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

 

 عشق یعنی سجده ها با چشم تر

 

عشق یعنی سوختن با ساختن

 

عشق یعنی زندگی را را باختن

 

عشق یعنی انتظار و انتظار

 

 عشق یعنی هر چه بینی عکس یار

 

 عشق یعنی قطعه شعری ناتمام

 

عشق یعنی بهترین حسن ختام

 


 

 

دوبـاره دل هـوای با تو بـودن کـرده

 نگو این دل دوریه عشقتو باور کرده

دل من خسته از دست به دعا ها بردن

 همــه آرزوهـــــــــا بـا رفتـن تو مـــردن

 حـالا من یه آرزو دارم تـو سینه که دوباره چشم من تو رو ببینه

 واسه پیدا کردنت تن به دل صحرا میدم

 آخه تو رنگ چشات هیبت دنیـا رو دیدم

 توی هفت آسمون تو تک ستاره منی

 بخدا ناز دو چشماتو به دنیـا نمـی دم



 

دلم گرفته خــدایا دلـم گـرفتـه

 

 از این زمــونه نمی خواد دیگه تو این دنیا بمونه

 

 خدایـا فقط تــویی یـکـی یـکدونـه

 

 نـــزار دلـم تـک و تنهــا بمـونـه

 

خـــدایـا تویی امیــد هر خونـه بی امیــد

 

 که آدم زنـده نمی مونه

 

خـدایا یـه کـاری کن تو این زمونه هیـچ عـاشقی تک و تنهــا نمـونـه

 

 خدایــا خــواهش مــن فقط اینــه

 

 به عشق من یه عمر طولانی بده