تا کوچیکیم آرزومون بزرگ شدنه ولی حالا دلمون برای اون روزا تنگه

چنان غمی تو چشماشه که نگو -دل آدم........



واقعاً دوستت دارم

گرچه شاید گاهی

چنین به نظر نرسد

گاه شاید به نظر رسد

که عاشق تو نیستم

گاه شاید به نظر رسد

که حتی دوستت هم ندارم

ولی درست در همین زمان هاست

که باید بیش از همیشه

مرا درک کنی

چون در همین زمان هاست

که بیش از همیشه عاشق تو هستم

ولی احساساتم جریحه دار شده است

با این که نمی خواهم

می بینم که نسبت به تو

سرد و بی تفاوتم
 
درست در همین زمان هاست که می بینم

بیان احساساتم برایم خیلی دشوار می شود

اغلب کرده تو، که احساسات مرا جریحه دار کرده است

بسیار کوچک است

ولی آن گاه که کسی را دوست داری

آن سان که من تو را دوست دارم

هر کاهی، کوهی می شود

و پیش از هر چیزی این به ذهنم می رسد

که دوستم نداری

خواهش می کنم با من صبور باش

می خواهم با احساساتم

صادق باشم

و می کوشم که این چنین حساس نباشم

ولی با این همه

فکر می کنم که باید کاملاً اطمینان داشته باشی

که همیشه

از همه راه های ممکن

عاشق تو هستم .

 

خنده هایم...اشک هایم...سخنم...سکوتم...فکرم...عقلم...قلبم...عشقم...

هیچ کدام از آن تو نبود...ولی تو همه اینها را از من ربودی...

حال فقط ناله سر خواهم داد...

                                                                     ناله ای عاشقانه...

این را از من نگیر که فقط از آن توست...

کفشهاشو پوشید .. خوشحال بود ..

 اولین بار بود که دلش میخواست هر چی زودتر برسه به ترمینال ..

قدمهاشو تندتر و تند تر کرد ..

دلش یه نفس عمیق میخواست ..

ولی نمیخواست رسیدنش اندازه یه نفس  به تاخیر بیفته ..

وقتی روی صندلیه اتوبوس نشسته بود دیگه خیالش راحت شد ..

میدونست که دیگه رفتنش حتمی شده ..

اتوبوس که حرکت کرد یه نفس راحت کشید ..

داشت دور میشد ...

از همه ی اونایی که دوستشون نداشت و دوستش نداشتند ..

                                                                 * * * *