تا آخر دنیا...

می بینـــی

میـــان ایـــن واژه هـــا

چگونه با تو زیسته ام ؟

کـــاش می آمـــدی

ایـــن زندگـــی کاغـــذی را

مچـــاله می کـــردی

دستـــم را می گـــرفتـــی

مـــرا در آغـــوشت می فشـــردی

تــــــــــــو

چــشـــم هـــایت را می بستـــی

مـــن

پیشـــانیت را می بـــوسیـــدم

می رفتـــیم

تا آخـــر دنیـــا حـــرف می زدیـــم

زن است دیگر...


زن است دیگر ....
گاهی دلش می خواهد بهانه های الکی بگیرد ....
به هوای آغوش تو ..... شانه های تو .....
که بعد ...
آروم .... خیلی آروم .... در گوشش بگی ببین من عاشــــــ قـــــ تـــــ م .....

.

.

.

وقتی دست زنی را عاشقانه میگیری
تازه میفهمی مرد بودن را باید میانِ دستانِ ظریف زن احساس کرد.
مرد که باشی
وقتی سرت را روی سینه اش میگذاری
حس میکنی چقدر به زن نیازمندی
و زن چقدر به حس مرد بودنت نیازمندِ است ...

با هم ...

آدمهــایی که ایـن جملـــه رو می شنـوטּ
خوشبخت تــریـטּ آدمــها هستنـــد:
"عیب ندآره بآ هم دُرستش می کُنیم "


دل لعنتی ...

تــَقــریــباً هــَمــه رو مــُتــِقــآعــِد کــردَم کــه فــَرآمــوشــِت کــَردَم

حــآلــآ فــقــَط مــونــده ایــن / دِل / لــعــنــَتــی...


گاهی سکوت علامت رضایت نیست

شاید کسی دارد خفه میشود

پشت سنگینی بغض...




آنچه را که اســـمش را غــرور گذاشته ام ...

محـــکم تر از آنم که برای تنــها نــبودنم ،

آنچه را که اســـمش را غــرور گذاشته ام ،

برایت بــه زمیـــن بکوبــم ....

احـســاس من قیمتــی داشــت ،

که تو برای پرداخــت آن فقیــــر بودی..

بن بست ...

میـدونی بن بست ِ زنـدگی کـجـاست ؟
جــایــی کـه ...نـه حـــق ِ خــواسـتن داری !
نـه تــوانــایـی ِ فـــرامــوش کـــردن ....!


بیا و برایم بنویس ...

هرگز فراموش نشدن

چه حالی دارد !

ماه من

"من"

هر شب

به زیبایی آسمانی می اندیشم

که ماهش "تو" هستی!




وقت ملاقات تو !


زودتــــــــر از من

شــــــــال و کلاه می کند

بیقـــــــــرارِ

قرارِ دیــــــــدارِ تو می شــــود

دستــــــــــ و پایش را گم می کند...

دختـــــــــــرک عجولی ستـــــــ

دل بی تابـــــــــــ من

وقتــــــــــ ملاقاتــــــــــــــــ تو!




خـیـلـی سـریـع بـه انـتـهـایـش نـزدیـک مـی شـود . . .


گـاه دلـتـنـگـی آدم را خـفـه مـی کـنـد

زیـر پـتـویـی کـه انـتـهـا نـدارد اشـک هـایـش . .

خـرسِ کـوچـکِ کـودکـی هـایــش را در آغـوش مـی گـیـرد ؛

سـعـی مـی کـنـد اشـک بـریـزد تـا شـایـد آرام شـود . .

بـعـد هـم صـورتـش را پـشـت عیـنـک دودی پـنـهـان مـی کـنـد

و بـاز لـبـخـنـد مـی زنـد . .

گـاه دنـیـایِ آدم خـیـلـی سـریـع بـه انـتـهـایـش نـزدیـک مـی شـود . . .




قبل از هر خداحافظ...

"اسطـ ــ ــ ـــوره" شــدن ، یـعـنی در عــین رفـتن ، بمانــــــــی !

گاهـــی بـه خاطـــ ــ ــ ــ ـــرش مانــدن را "تحــمل" کـــــــــن . . .

"رفـــــــتن" از دســ ــ ــ ــ ـــت هــــــــــمه بـر مــــــــــــی آیـد . . .

و قـبـل از هـر "خـداحـافـظ" خـوب فـکـر کـن

هـمـیـشـه راه بـرگـشـت "هـمـوار" نـیـسـت .....