سلام و خداحافظ
امروز اومدم تا یه کم درد دل کنم و برم
خسته ام
ازاین دنیای مجازی
ازاین دنیای واقعی
دنیایی که دیگه هیچ اثری ازمهرو وفا و صمیمیت توش نیست
ازدنیایی که هرروز رو به زوال میره
ازاین سفره که پهن شده و همه به دنبال چپاول و غارتشن
دنیایی که دیگه هیچ کس به دیگران فکر نمیکنه
ازاون سفره ای که نوشیدنیش خون بی گناهاش و طعامش سرو دست های بریده
ازاین مردم....
مردمی که تنهاشعار میدن و عملی انجام نمیدن
ازهمه که ساکت نشتن و تنها نگاه میکنندو نگاه
خسته ام
حتی ازخودم که هیچ کاری نمیتونم انجام بدم
دیگه قلم و نوشته هم اثری نداره
پس مدتی دور میشم ازاین کلبه ی درویشی
و ممنونم ازهمه ی اونایی که توی این مدت کنارم بودن و مطالبم رو تحمل کردن و
خونده و نخونده نظر دادن
ازتو که همیشه با بودنت به من نیرو دادی
برای مدتی خدانگهدار
و
التماس دعا
یاحق
حلالم کنید
سوفیا
بابا بی خیال
اول از همه اون متن و خوندم بعد اومدم این یکی
کجا داری میری ؟
کم آوردی ؟ سوفیا حالا که داری میری
یه چیزی میخوام بگم ؛ چون با تو خیلی راحتم ؛ یا بهتره بگی بودم
سوفیا من خواستم از دست این زندگی راحت بشم ؛ اما نشد وفقط کارم به بیمارستان کشید ؛
حالا که تو داری میری ؛ دیگه حوصله ندارم
بازم میشم همون میثم قدیم
کاش میموندی
میبینی باز هم ای کاش های لعنتی جمله ها رو پر میکنه
نمیدونم ........................................................
یا علی
باز هم بنویس
بنویس از من
بنویس از خودت
بنویس از او ...
هی خانوم کجا کجا؟
دختری از جنس آسمان باز هم بنویس
دوست دارم من هم مثل تو بنویسم .
به من هم یاد بده.کمکم کن
موفق باشید..........................................................................