"از من بهتر هم هست؟"

"از من بهتر هم هست؟"
 
سالها پیش از خودم پرسیدم : از من بهتر هم هست؟
 
خیلی ها به من خندیدند ،
 
 خیلی ها بر من نامِ مغرور نهادند
 
 بعضی ها به من احسنت گفتند
 
 و بعضی های دیگر بی تفاوت عبور کردند.
 
برای من مهم راضی کردن ِ این نفس جستجوگر بود
 
 که این معرکه را برپا کرده بود .
 
 در کوچه پس کوچه های  تَوَهُمِ  زندگی از دکان هایی عبور کردم
 
  کلون هایی را به صدا درآوردم ،
 
 گاه غرور و یأس و عشق دُچار من شدند
 
 و گاه خسته از این جستجو بر کنجی آرام خفتم.
 
تا این که شنیدم آفریننده ای هست که در بساطش همه چیز یافت می شود
 
و همانا اوست که این توهم را آفریده است.
 
روی به سوی او کردم و یافتم ! فریاد زدم : یافتم ! یافتم ! و به من خندیدند.
 
سکوت ! سکوت ! تردید ! تردید !
 
 و اینک آرامش از رسیدن به حقیقتی عالی در این لحظه . ساده و در عین حال زیبا!
 
گفت : در هزارتویی هستم که خروج از آن آگاهی می خواهد .
 
 در این هزار تو بهترین و یا بدترینی یافت نخواهم کرد.
 
به من گفت که ما جزیی از کل هستیم و
 
 آمدیم که بگوییم در این رسالتی که عهده دار شدیم
 
 بهترین هستیم نه در کل این مسیر!
 
گفت: هم بهار زیباست و هم زمستان !
 
هم پاییز زیباست و هم تابستان ! پرسیدم : زیبا یی چیست؟
 
گفت: خوسحال و عاشقانه نگاه کردنِ به هستی!
 
" بکوش عظمت در نگاه تو باشد نه در چیزی که بدان می نگری"
 
"و اینک از این که پاسخی زیبا یافتم بسیار خوشحالم"
 
 امیدوارم خوشحال وعاشقانه نگاه کنید .
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد