تقدیم به بهترین تعبیر واژه ی مهر

در نگاهش زندگی را یافتم

شوق بودن بندگی را یافتم

غرقه ی دریای چشمانش شدم

تازه آن دم زندگی را یافتم

دلبری را پیش از او آموختم

بعد از او دلدادگی را یافتم

پیش از او در جمع هشیاران بودم

در کلاس عشق او دیوانگی را یافتم

بعد از آن دیوانگی شد پیشه ام

در همین دیوانگی فرزانگی را یافتم

شمع محفل بودم و پروانگان گرد وجود

حال او شمع است و من پروانگی را یافتم

هیچ کس جز او حریف نرد عشق من نبود

لیک بازی کردم و بازندگی را یافتم

من اسیر و بنده ی خود خواهی خود بوده ام

در حصار عشق او آزادگی را یافتم
تقدیم به بهترین تعبیر واژه ی مهر


زندگی خلوتی آراست که من باشم و تو
بی گمان آیینه ای خواست که من باشم و تو
در ازل لطف خدا خواست که من باشم و تو
به چه زیباست چه زیباست که من باشم و تو
آرزوی گل مریم.گل پونه. گل ناز
آرزوی همه گلهاست که من باشم و تو
عود و اسپند و حنا چون باشند
همه اسباب مهیاست که من باشم و تو
زندگی خواب و خیالیست که من باشم و تو
زندگی یک دو معماست که من باشم و تو
زندگی همه شیرین و من شیفته ی تو
زندگی شرح دو شیداست که من باشم و تو
باز در خواب مرا پچ پچ گنگی برخاست
نکته ی این همه رویاست که من باشم و تو