هیچ کس نمی داند

ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ..
ﻫﻤﻪ ﭼﻬﺮﻩ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ..
ﻫﻤﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﻧﺪ..
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺣﺲ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ﺩﻝ ﻧﺎ ﺁﺭﺍﻣﺖ ﺭﺍ ، ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﺖ ﺭﺍ ،
ﺑﻐﺾ ﮔﻠﻮﯾﺖ ﺭﺍ..
... ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﯿﺴﺖ ،"ﺑﺎﯾﺪ"ﺟﻠﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺨﻨﺪﯼ...
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺍﺗﺎﻗﺖ ﻣﯽرسی
ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺩﺭﺏ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺑﻪ
ﺣﺎﻝ ﺍﻣﺮﻭﺯﺕ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯼ!...
ﮐﺎﺵ ﺍﺗﺎﻗﺖ ﺍﻧﺒﺎﺭ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﻧﺒﻮﺩ...
ﮐﺎﺵ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﺑﻮﺩ ، ﻧﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﺖ

مردها...

مرد ها


تا وقتی عاشق نشدن ,


بهترین روان کاوها هستن ...


ولی


بعد از اون


تبدیل میشن به


بهترین بیماران روانی!!!!

من تو رو میخوام...


گـــــور بابای قسمـــــت و سرنوشـــــت، مـــــن تو رو میخــــــــــوام . . .

میان بودن و خواستن ...

هـــمــیــشــه نــــه

ولــــی گـــاهـــی

مــیــان بـــودن و خـــواســتـن

فـ ـاصـلــه مـــی اُفــتــد

وقـ ـتــهــایـــی هـــســت کـــه

کــســی را بـــا تــمـــام وجــــود میخواهــــی

ولــــــی نــــبـــــــایــــد کــنـــارش بــــاشـــی



نمـــی دانـم چــــرا ؟!

ایـن روزهــــا

در جـــواب هـــرکــــه از حـــالم مـــی پرســــد

تـــا مــــی گویــــم ... " خوبــــــــم "

چشمـــــانم خیس مــــی شـــــود ... !..

مجالی نیست

تا از نردبان روز بالا بروم

و گپی با ستارگان بزنم

دلتنگی آدم هاُ

شمعی بود که هر شب

نور را می گریست!!

انگار...

تنهایی هایم را ورق نزن!

وقتی که در قاب چشمهای کسی جا نمیشوم

چاله و چوله های قلبم هر روز عمیق تر می شوند


و رگ خواب عاشقی هایم را باد هوس می زند...


انگار در نبودنت بیش فعال تری از بودنت.



دیر آمدی باران...دیـــــر


من


در جایی..._در حجم نبودن کسی


خشکیدم...



شازده کوچولو

دســت هایــت ؛

تنــها بـالشـی است ڪـه وقتـی ســـر بر او دارم

ڪــابـوس نمـی بینــم . . .


پس می زنم لحظه ها را

تا برسم به بلندای آغوش آرامــــــــش بخش تو

که در آغوشم بگیری

و من...

دنیایم را ببازم در پس عطر تنت..!


دلم میخواست

دلم‌ می‌خواست‌ در عصرِ دیگری‌ دوستَت‌ می‌داشتَم‌ !

در عصری‌ مهربان‌تَر و شاعرانه‌تَر !

عصری‌ که‌ عطرِ کتاب‌ْ ،

عطرِ یاس‌ْ و عطرِ آزادی‌ را بیشتر حِس‌ می‌کرد !

 

دلم‌ می‌خواست‌ تو را

در عصرِ شمع‌ دوست‌ می‌داشتم‌ !

در عصرِ هیزم‌ و بادبزن‌های‌ اسپانیایی‌

و نامه‌های‌ نوشته‌ شُده‌ با پَر

و پیراهن‌های‌ تافته‌ی‌ رنگارَنگ‌ !

نه‌ در عصرِ دیسکو ،

ماشین‌های‌ فِراری‌ و شلوارهای‌ جین‌ْ !

 

دِلَم‌ می‌خواست‌ تو را در عصرِ دیگری‌ می‌دیدم‌ !

عصری‌ که‌ در آن‌

گنجشکان‌ ، پلیکان‌ها و پریان‌ِ دریایی‌ حاکم‌ بودند !

عصری‌ که‌ از آن‌ِ نقاشان‌ بود ،

از آن‌ِ موسیقی‌دان‌ها ،

عاشقان‌ ،

شاعران‌ ،

کودکان‌

و دیوانگان‌ !

 

دلم‌ می‌خواست‌ تو با من‌ بودی‌

در عصری‌ که‌ بَر گُل‌ُ شعرُ بوریا وُ زن‌ سِتَم‌ نبود !

ولی‌ افسوس‌ !

ما دیر رسیدیم‌ !

ما گُل‌ِ عشق‌ْ را جستجو می‌کنیم‌ ،

در عصری‌ که‌ با عشق‌ْ بیگانه‌ است‌ !

7234p-Altered-love.jpg


نزار قبانی / از کتاب: "تمام کودکان جهان شاعرند" / ترجمه: یغما گلرویی

*تقدیم به تمامی کسانی که در عصر اتم و رایانه هم می توانند دیگری را دوست داشته باشند.

کجایی...

چــه زیبــاست وقتـی میفهمـی
کسـی زیــر ایـن گنبد کبــود
انتظــارت را میـکشد
...
چــه شیــرین است
طعــم چنـد کلمــه کــه میگــوید :
.
.
.
... .
.

.
.

<< کجــایــی>> ...؟

مجنون...

مجنون همیشه نباید مرد باشد

گاهی مجنون دخترکی تنهاست

که روزی

لیلی کسی بوده...

هر بار ...


هر بار که میخواهم به سمتت بیایم یادم می افتد که

دلتنگی

بهانه ی خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست!