شاید زیباترین و بهترین نباشم
شاید زیرکترین و پر معناترین نباشم
اما هنری دارم و آن هم هنر خود بودن است
و به خاطر همین خود بودن همیشه شکست خورده ام
ای کاش کمی بی احساس بودم ...
س
سلامی چو بوی خوش آشنایی
ی
ک فنجان قهوه و بعد ...د
ارم خاطره های تلخ را مرور می کنما
ز پارسالی که دوست امسالی که آشناو
سالی که نکوست !ببخشیدب
ه جا نمی آوری ! آه ...ا
ین آدم ها کوچکتر از آنند که بزرگ شوند ؛ حتی کوچکتر از آن که کودک بمانند .ف
قط خاک و حیف و.آ
ب و میل می کنند. ببخشید !د
اشتم خاطره های تلخ را...
هنوز جای چشم هایت روی من است
چقدر محکم نگاه زدی ! حیف شد
د
ست هایم نبود درد بگیرم وگرنه ...ی
ادم که می افتد زمین آخ !... بدون دست هم درد می گیرم ؛ا
ینهمه من حوا شدم اینهمه تو آدم نشدیق
طره های شیرین باران بغض برف چرا غصه می خوری ؟ !...و
سعت را در نگاهم پیدا کن گرمی قلبم را احساس جای چشم هایت را پاک نخواهم کرد.
ح
دست هایم پر از خالی تو و چشم هایم که مپرس...
خیلی هم سخت نیست قانون برای همه است
سایه ها همیشه در حسرت آفتابند!...